معنی ثروتمند داستانی

حل جدول

ثروتمند داستانی

قارون


ثروتمند

منعم

غنی

منعم

مالدار

توانگر

مال دار

بای، غنی، متمول، منعم

‌متمول

بای

لغت نامه دهخدا

داستانی

داستانی. (ص نسبی) سزاوارِ مَثَل زدن. مَثَل زدنی.
- داستانی شدن، سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن. مَثَل زدنی شدن. درخورِ شهره شدن گردیدن. درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن:
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.
ابوشکور.
مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی.
فردوسی.
|| (حامص) (در ترکیب): همداستانی. موافقت. مرافقت.

فرهنگ عمید

ثروتمند

دارا، متمول، مال‌دار، توانگر،

فارسی به انگلیسی

ثروتمند

Affluent, Opulent, Prosperous, Rich, Substantial, Wealthy, Opulent

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

ثروتمند

دارا توانگر آتاو (صفت) دارا مالدار توانگر.


داستانی

(صفت) منسوب به داستان. قصه یی روایی اساطیری، مقابل تاریخی: جمشید پادشاهیست داستانی.

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

ثروتمند

گنج ور

گنجور

فرهنگ معین

ثروتمند

(ثَ وَ مَ) [ع - فا.] (ص مر.) دارا، توانگر.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ثروتمند

تاجر، توانگر، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمول، متمکن، میلیونر،
(متضاد) بی‌نوا، تهیدست، فقیر، گدا

معادل ابجد

ثروتمند داستانی

1726

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری